loading...
مستند داستانی ناب
مشکل

متاسفانه به علت به مشکل خوردن با نویسنده فعلا همه ی داستان ها حذف شده .

حسین بازدید : 577 جمعه 04 مرداد 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل سوم»

 

قسمت: سی و هشتم

 

قم _در راه منزل آسید رضا

 

سلام علیکم

علیکم السلام حاجی جان

حال شما؟ خوبی؟

الحمدلله. چه خوبی؟ از وقتی خبر ناهیدو شنیدم خیلی بهم ریختم.

اره متاسفانه. منم خیلی ناراحت شدم.

اصلا فکر نمیکردم اینطوری بره!

اگه خدا لطف نمیکرد، خودتم بدتر از اون میرفتی. بگذریم. چه خبر؟

سلامتی شما. جان؟ امری داشتی؟

عرض میکنم. منزل هستید؟

آره. میایی؟

اگه مزاحم نیستم.

نه بابا . چه مزاحمتی؟ منتظرم.

من خیلی با شما فاصله ندارم. شاید یه ربع.

باشه. تا چایی دم میاد، بیا شما.

زحمت نکن. باشه‌. یاعلی

یاعلی.

 

...........................

حسین بازدید : 277 جمعه 04 مرداد 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

قسمت: سی و هفتم

 

قم _اداره مرکزی

 

دستور تشکیل جلسه داخلی دادم. یه کارشناس که قبلا تو شیراز سر یه پروژه با هم بودیم بعلاوه داوود و حیدر نشستیم به گفتگو.

 

کارشناسی که ماموریت داره همه قضایا را از خارج از گود نگاه کنه گفت: طبق گزارشی که از رصد بیش از چهل پنجاه تا هیئت بزرگ و فعال در سراسر کشور داریم که سخنرانان و مداحانش طبق لیست پسر نوح تنظیم شده بودند، امسال به جای ارتقا و یا شدت بیشتر انحرافات رفتاری، روی موضوعات نزدیک به موضوعات مورد علاقه انجمن حجتیه و فرقه یمانی تاکید شده.

حسین بازدید : 261 چهارشنبه 28 فروردین 1398 نظرات (1)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و هفتم

 

قم _ خونه تیمی

 

باخودم فکر نمیکردم که الان چی میشه؟ چون بالاخره با برنامه وارد این خونه شده بودم و هنوز خدا را شکر این همه احمق نشدم که بخوام سرمو بندازم پایین و بدون هماهنگی با بالا دستی ها و این و اون، فرم بازی را عوض کنم. 

 

[ لطفا خیلی دقت کنید. یه کم از متن خارج بشین و به چیزای دیگه هم فکر کنید. به همون چیزایی که نمیشه در متن آورد و جزء مطالب ناگفته کتاب هست. وگرنه ممکنه متهم به غلو و اغراق و خالی بندی و تهی انگاری بشیم. ازتون انتظار دارم حداقل به احترام متن و احترام وقت و شعور خواننده، دقت کنین که ما قصدمون شور و جوّ دادن به نوشته نیست وگرنه هزار تا راه دیگه وجود داره و میشه آب بست به روایت و کسی هم متوجه نشه. 

حسین بازدید : 176 سه شنبه 27 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و ششم

 

قم _ خونه تیمی

 

صدای قلبمو میشنیدم. ترس نبود. هیجانی بود که داشت باعث میشد قلبم از دهنم بزنه بیرون. اگه زنه یهو با یه وضعیت خیلی بد و یا حتی برهنه و یا چه میدونم ... هر وضعیت مزخرف دیگه ای میومد بیرون و منو میدید، چه عکس العملی به خرج میداد؟ سکته میکرد؟ میمرد؟ حمله میکرد؟ چیکار میکرد؟

 

همه اینا در ظرف کسری از ثانیه به ذهنم خطور کرد و از شنیدن صدای قدم های اون زنه که میشنیدم داره میاد به طرفم و الان منو میبینه و ممکنه هر چیزی پیش بیاد، نزدیک بود حمله عصبی بهم دست بده!

حسین بازدید : 140 سه شنبه 27 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و پنجم

 

قم _ چهارمردون_ موقعیت خونه تیمی

 

هیچ طوره با منطقم جور در نمیومد که اون پرستو به همین راحتی بیاد بیرون و یکی دو تا کورس تاکسی سوار بشه و دور بزنه و چهارراه شهدا پیاده بشه و بعدشم بره حرم اما مثلا دوباره بخواد قصد جون کسی بکنه! که چی؟ آدم به این تابلویی که به درد کسی نمیخوره. گذشت موقعی که میگفتن مجرم به محل جرم برمیگرده!

 

سر کوچه ماشینمون را پارک کردیم. با خودم میگفتم: آی عمار کجایی که یادت بخیر! اگه الان اینجا بودی، میزدیم به خط اما ... نیستی و من باید دنبال یه راه حل دیگه بگردم.

حسین بازدید : 140 سه شنبه 27 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و چهارم

 

قم _ اداره مرکزی

 

در حال نوشتن و تنظیم گزارشات داوود از تهران بودم که همینطور با خودم فکر میکردم و میگفتم کاش میشد وجود آدم، به چند بخش تقسیم میشد و توانایی تقسیم در زمان ها و مکان های مختلف داشت. اون وقت بود که به همه سی تا مجلس روضه سر میزدم و یه سر هم به سوژه داوود و سوژه حیدر و ... اگه یه وقت هم زیاد میومد، یه سر هم پیش زن و بچم میزدم. از وقتی قضیه انتقالم به تهران جدی شده، مجبورم هر از دو سه هفته برم شیراز بهشون یه سر بزنم و برگردم و دلم براشون تنگ شده.

 

که حیدر اومد پشت خط ...

حسین بازدید : 218 جمعه 23 فروردین 1398 نظرات (0)

 

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و سوم

 

قم _ بین الطلوعین_ مسیر حرم تا اداره

 

یه سر بودم و هزار سودا. تصمیم گرفتم کارها را پخش کنم. چون ما چند تا عرصه نبرد داشتیم: یکیش بساط و بیت حاج آقا و پسران، دومیش خونه تیمی که قم بود، سومیش هم اونایی که قرار بود اون شب برن تهران! چهارمیش هم جلساتی که قراره به اسم مجلس عزا برگزار بشه اما ...

 

دیگه خودتون بهتر میدونین!

حسین بازدید : 153 جمعه 23 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و دوم

 

قم _ اداره مرکزی

 

خب شرایط حساسی بود. اصلا فرصت نداشتیم. الحمدلله نیروهای مراکز استانمون کاملا درباره این مسئله هوشیار بودند و آمار همه هیئاتی که اینجوری بودند را داشتن و میشد با یه نامه اتوماسیونی و راه های دیگه در کمترین زمان ممکن هماهنگ بشیم. اینا را گفتم که بدونید ما غافلگیر نبودیم و نشدیم اما یه کم در بر هم زدن برنامشون دیر جنبیدیم. اینم دو سه تا علت داشت که اجازه بدید چون بعضی پرونده هاش هنوز باز هست و دارن کار میکنند، خیلی بازش نکنم.

 

اما ...

حسین بازدید : 169 پنجشنبه 22 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیست و یکم

 

قم _ دو روز بعد _ چارمردون

 

رسیدم و رفتم تو ماشینی که بچه ها مستقر بودند. سلام و علیکی کردیم و ازشون خلاصه وضعیت خواستم.

 

حیدر گفت: حاجی داستان اینجا خیلی جدیه‌. اصلن یه وضعیه که نگو. در طول ۴۸ ساعت گذشته، حداقل بیست مورد بودن که اومدن و رفتن. اما اون زنی که اون روز قصد جون آسید رضا کرده بود هنوز تو خونه است.

 

گفتم: از کجا اینقدر مطمئنی؟

حسین بازدید : 202 پنجشنبه 22 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: بیستم

 

قم _ خانه امن

 

در حین صحبت کردن آسید رضا با عمار، رفتم رو خط حیدر و اعلام وضعیت خواستم.

 

گفت: بنظر حرفه ای میاد. چون بیش از سه چهار ساعت هست که داره فاز عوض میکنه و میچرخونتمون.

 

گفتم: نکنه چند نفرن و چشم بندی میکنن و سر پیچ ها و... جاشون عوض بکنند!

حسین بازدید : 154 دوشنبه 19 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: نوزدهم

 

قم _ اداره مرکزی

 

حدودا یک ساعت گذشت و از تیمی که آسید رضا باهاشون بود اطلاع دادند که وضعیت سفید ارزیابی شد و رفتند خونه امن.

 

گفتم: به دکتر بگید یه چکاپ کامل از آسید رضا انجام بده. لطفا بهش بد نگذره. تا شب همونجا باشید. میخواد بره دنبال اهل بیتش و برن هیئت. اشکال نداره. مواظبش باشید و دورادور ازش مراقبت کنید.

حسین بازدید : 171 یکشنبه 18 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل سوم»

 

قسمت: هجدهم

 

قم _ اداره مرکزی

 

آروم آروم که فکر میکردم رفتم سراغ دیواری انواع کاغذها و مطالب مهمم را بهش نصب میکردم. دنبال کاغذ تعقیب بودم. پیداش کردم. آوردمش به بخش بُلد و بیشتر تمرکز کردم اما چون گوشه ذهنم درگیر خبر مامور انتقال آسید رضا بود، آروم آروم صلوات میفرستادم.

حسین بازدید : 184 یکشنبه 18 فروردین 1398 نظرات (0)

«آغاز فصل سوم»

 

قسمت: هفدهم

 

قم _ اداره مرکزی

 

زنه حتی اجازه نداد یه کلمه از طرف من حرفی  زده بشه یا جوابش بدم. فورا قطع کرد و دیگه تموم.

 

نگران سید بودم. هر چند ذهنم درگیر زنه هم بود اما تپش قلبم بیشتر به خاطر نگرانیم از وضعیت سید رضا بود. به خاطر همین، فورا بیسیمو برداشتم و با بچه ها ارتباط گرفتم: حرم اعلام موقعیت؟

حسین بازدید : 164 یکشنبه 18 فروردین 1398 نظرات (0)

«آغاز فصل سوم»

 

قسمت: شانزدهم

 

قم _ اداره مرکزی

 

داشتم جواب یه نامه را مینوشتم که آسید رضا به همراهم زنگ زد. سلام کردم بهش گفتم: خوبه که با همین خطی که بهت دادم باهام تماس میگیری. تونستی به گوشی که بهت دادم عادت بکنی؟ راحته؟

 

گفت: آره . خوبه. دست شما درد نکنه.

حسین بازدید : 187 شنبه 17 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل دوم»

 

قسمت: پانزدهم

 

یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا

 

یکی دو شب با هم بودیم. نکات زیادی رد و بدل شد و حتی فهمیدم که من تنها نبودم و اونا با چیزی حدود بیست سی نفر دیگه هم ارتباطی مثل ارتباط با من داشتند. لحظه آخری که میخواستیم از هم جدا بشیم، اونی که بهم گوشی و سیم کارت داده بود گفت: راستی فقط یه نکته! بخاطر اینکه کارها راحت تر پیش بره و هماهنگ تر باشیم، یکی از رفقای ما که الحمدلله آدم فاضلی هم هست، با خطی که به خودت دادیم کانکت میشه و گاهی در بحث ها و برنامه ریزی ها اظهار نظر میکنه. مشکلی نیست.

حسین بازدید : 185 شنبه 17 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل دوم»

 

قسمت: چهاردهم

 

یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا

 

خب شرایط ما جوری نبود که بتونیم خیلی هم آزاد تبلیغ کنیم. روی عکس و تصاویر مختلف آقا با خاندان علمای عراق که قبولمون داشتن خیلی مانور میدادیم و کتاب ها و کاغذهای مختلفی هم پخش میکردیم و چون بخش پاسخگویی ما از روحانیون پیر و وارد عراقی و ایرانی بوده و هست، خیلی موفق و اثرگذار حضور داشتیم. ولی بیشتر از همین چیزا دیگه صلاح نبود و باید همه جوانب را میسنجیدیم که حساسیت زا نباشه و دردسر نداشته باشیم.

حسین بازدید : 196 شنبه 17 فروردین 1398 نظرات (0)

✅ «آغاز فصل دوم»

 

قسمت: سیزدهم

 

یک سال و نیم قبل _ایام اربعین_مسیر نجف کربلا_ راوی: آسید رضا

 

تازه رسیده بودیم. تازه که میگم، ینی دو سه روزی بود رسیده بودیم و قرار بود فعلا باب آشنایی با بچه های شهرهای دیگه باز بشه و یه کم بیشتر که با هم آشنا شدیم و جا افتادیم، برنامه ها و تقسیم کار و این چیزا ...

حسین بازدید : 177 جمعه 16 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل اول»

 

قسمت: دوازدهم

 

قم_تماس تلفنی

 

(تموم مردم دنیا ... منو میخونن دیوونه ... آره ما دیوونه هستیم ... بی خیال این زمونه ...)

 

سلام علیکم

 

سلام و رحمت الله. احوال شما آقا سید؟

 

تشکر! شما همون آقایی هستید که اون شب تا دم منزل خدمتتون بودیم؟

 

بله. ماشالله به این حافظه و تشخیص صدا. خوبین الحمدلله؟

 

به لطف شما که ممنوع الخروج شدم و باعث شدین دو تا مجلس اهل بیت که میخواستم برم، نشه و مشخصم نیست کی باید بره جلسه را اداره کنه؟

حسین بازدید : 185 جمعه 16 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل اول»

 

قسمت: یازدهم

 

پیشنهاد اون یارو فاواییه یه جوری بود. نمیدونم چرا به دلم نمینشست. زدن گوشی سید رضا و وسط هیئت و حساس شدنش و ... اصلا خوشم نمیومد. بنظرم میومد باید یه راهی داشته باشه که مجبور نشم این کارو بکنم.

 

خلاصه ... آره ... میگم حالا ...

حسین بازدید : 221 جمعه 16 فروردین 1398 نظرات (0)

«فصل اول»

 

قسمت: دهم

 

قم _ خیابان صفاییه _ پشت ترافیک

 

با داوود نشسته بودیم تو ماشین و اون داشت رانندگی میکرد. گفتم بیا یه مرور کنیم ببینیم کجاییم و چی داریم.

 

گفت: بسم الله!

 

گفتم: ما اولا باید هفت هشت ده تا پسر نوح را پیدا کنیم و اطلاعاتشون را ثبت کنیم. ثانیا سر از این جلسه مشترک فاطمیه و اعضاش دربیاریم. ثالثا یه ساز و کار مناسب برای ثبت اطلاعات و شناسایی مبلغان خارجی به کشور باشیم و به حوزه و بقیه مراکز فرهنگی اطلاع بدیم و روشنگری کنیم که حواسشون باشه و یه بانک جامع از مبلغان وارداتی پیشنهاد بدیم. 

حسین بازدید : 212 پنجشنبه 15 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍️نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: نهم

 

قم_ شب_ اداره مرکزی

 

وقتایی که مجردی هستم، دلم خیلی نمیخواد برم مهمانسرا و خوابگاه و بگیرم بخوابم و تلوزیون نگا کنم و ... بلکه دوست دارم تا دیر وقت کار کنم و حتی در دفتر کارم استراحت کنم.

 

اما اون شب مثل اینکه خیلی هم نمیخواست معمولی و بی چالش بگذره...

حسین بازدید : 246 پنجشنبه 15 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: هشتم

 

قم _ حسینیه ... _ جلسه هماهنگ کننده هیئات مذهبی

 

«... عزیزان! متاسفانه شرایط حساسی شده و مطلعیم که نسبت به بعضی عزیزان و جلسات و محافل اهل بیت حساس شدن. این طبیعت ظلم و ظالمان هست که نذارن شعائر حسینی و فاطمی به گوش مردم برسه.

 

مگر نگفت صادق آل محمد علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین السلام که کلام ما را به گوش مردم برسانید و به قول جدّش امیرالمومنین علیه آلاف تحیه و الثناء باید در این راه، جمجه ات را به خدا بسپار! مگه نگفتن این حرفها؟ مگه نگفتن این شعائر؟ مگه نگفتن حضرات معصومین علیهم السلام؟

حسین بازدید : 201 پنجشنبه 15 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: هفتم

 

قم – بیت حاج آقا و پسران

 

«چرا باید سر بشکنه و خون جاری بشه؟ چرا؟ اینی که میبینید بزرگانی ... محققین ... ورعین ... اعاظم فقهای شیعه خیلی از ادله بیشتر استفاده کرده اند ... چرا عده ای آقایان اضطراب دارند که در راه عزای ائمه هدی خون ریخته شود؟ یه خورده بیشتر تامل کنند... بیشتر مطالعه کنند ... روایت یکی و دو تا و ده تا و صد تا نیست ... این روایات متواتر است ... یه خورده هم من و شما باید دستمون را بالاتر بگیریم ... چه قاصر باشیم و چه مقصر ... با این شبهات جهنمی نشوند ... خدا زود میگذره از خودش ... از انبیاش ... از ائمه ... اما از این زود نمیگذره ...»

حسین بازدید : 235 چهارشنبه 14 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: ششم

 

قم - دو روز بعد

 

یکی دو روزی گذشت و بخاطر مسائلی که پیش اومده بود و چیزایی هم که قرار بود پیش بیاد، کل سیستم اونا را مدنظر 24 ساعتی داشتیم. هوشیارتر عمل میکردند و حدالمقدور از همراه و فضای مجازی و این چیزا در ارتباط با هم استفاده نمیکردند.

 

با داوود جلسه گذاشتیم. قرار شد یافته هامون را مرور کنیم. داوود گفت: «من دیشب و پریشب هیئت بودم. بعدشم فهمیدم که پخش زنده داشتند و از شبکه های ماهواره ای پخش شده. دو شب با همدیگه بالای هزار نفر جمعیت زن و مرد جمع شده بود اما ترکیب جمعیتشون نشون میداد که همشون قمی نیستند.»

 

گفتم: «ینی چی؟»

حسین بازدید : 200 چهارشنبه 14 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: چهارم

 

قم – بعد از هیئت – تو ماشین

 

سید رضا که غافلگیر شده بود، وقتی با دستم به طرف بیرون راهنماییش کردم، هیچ حساسیتی به خرج نداد و اومد بیرون. در ماشین را باز کردم و نشستیم تو ماشین.

 

بهش گفتم: حاج آقا با خانواده هستید؟

 

با یه کم حالت نگرانی پرسید: مگه اونا هم باید بیان؟!

 

گفتم: کجا؟

 

گفت: با ما دیگه! با اونا چیکار دارین؟!

 

یه لبخند زدم و گفتم: آهان! فکر کنم سوتفاهم شده. قرار نیست جای خاصی بریم. میتونیم خانوادتون اگه همراهتون هستند برسونیم منزل و خودمون دقایقی تو ماشین با هم حرف بزنیم.

حسین بازدید : 213 سه شنبه 13 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: سوم

 

قم – هیئت کلب الائمه

 

عجب شور عجیبی گرفته بودند. فکر کنین چیزی حدود چهارصدتا جوون نیمه برهنه، شلاقی سینه میزدند و تعجبم از این بود که چطور درد و سوزش سینه زنی به اون سبک را اصلا متوجه نمیشن و کل مدت سه ساعتی که سینه میزدند، از انرژی و میزان شدت سینه زنی شون کاسته نشده بود!

 

ساعت تقریبا از یک بامداد گذشته بود و همینجور سینه میزدند و داد و بیداد و شور و حروله و بالا و پایین پریدن! ینی فکر کنین منی که آروم سینه میزدم و یه کنار وایساده بودم داشتم از پا درمیومدم اما اونا نه!

حسین بازدید : 140 سه شنبه 13 فروردین 1398 نظرات (0)

کارد NRS-2 در قسمت دسته خود مجهز به یک تفنگ چکاننده تک تیر میباشد که یک گلوله 7.62x42 م م را به سمت هدف شلیک میکند. این گلوله تا فاصله کمتر از ۱۰ متر یک انسان را از پا درمیاورد.

حسین بازدید : 186 سه شنبه 13 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: دوم

 

قم – ساختمان مرکزی اداره

 

جلسه شروع شده بود و به خاطر مشکل معده ای که داشتم، چند دقیقه دیر رسیدم و وقتی هماهنگ کردیم و ریموت اطاق را زدند که وارد بشم، دیدم همه برگشتن عقب و به من نگاه کردند. خوشم از این نگاها نمیاد. چون یه «چه عجب بالاخره پیدات شد» خاصی تو نگاهشون بود.

 

در بخشی از جلسه، با پخش فیلم و فایل، در جریان ماجرا قرار گرفتیم. البته من از شب قبلش در جریان بودم و چون زودتر از بقیه رسیده بودم قم، تا دیر وقت نشستم و خلاصه تمام اخبار و گزارشات واصله را مطالعه کرده بودم.

حسین بازدید : 1013 سه شنبه 13 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

قسمت: اول

 

✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قم – خیابان چارمردون

 

السلام علیکم و رحمت الله برکاته!

 

«إِنَ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما»

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم (سه مرتبه)

 

✅ بعد از اینکه مردم دور و بر حاج آقا را یه کم خلوت کردند، خدمتشون رسیدیم و با ادب و احترام احوالپرسی کردیم:

 

سلام علیکم حاج آقا ! احوال مبارکتون؟

 

علیکم السلام. الحمدلله. بفرمایید!

 

جسارتا عرض مختصری داشتیم خدمتتون. اجازه بدید خصوصی تر عرض کنیم.

 

اگه سوال شرعی و یا استخاره هست، به سید بزرگواری که در دفترمون نشستند مراجعه کنید. اگه هم فرمایش دیگری دارین که درخدمتتون هستم.

 

خواهش میکنم. بزرگوارید. اما فکر کنم خدمت خودتون باشیم بهتره!

 

مانعی نداره. یا الله! بفرمایید. بفرمایید داخل!

 

✅ رفتیم و اندرونی تر بیتشون، حاج آقا نشستن روی صندلی راحتی و ما هم تکیه داده به پشتی و نشستیم جلوی پای حاج آقا :

 

بفرمایید! درخدمتم!

 

حسین بازدید : 137 سه شنبه 13 فروردین 1398 نظرات (0)

 زندگی دیگران را نابود نکنیم! 

 

 جوانی از رفیقش پرسید: کجا کار می‌کنی؟

پیش فلانی...

 

 ماهانه چند می‌گیری؟

5000

 

 همه‌اش همین؟ ۵۰۰۰؟ چطوری زنده‌ای تو؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه، خیلی کمه!

 

⚒ یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد، صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد، قبلاً شغل داشت، اما حالا بیکار است! 

 

 زنی بچه‌ای را به دنیا آورد، زن دیگری گفت:

 به مناسبت تولد بچه‌تون، شوهرت برات چی خرید؟

 

هیچی! مگه میشه؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری؟!

 

💣 بمب را انداخت و رفت، ظهر که شوهر به خانه آمد، دید که زنش عصبانی است و... کار به دعوا کشید و تمام.

 

پدری در نهایت خوشبختی است، یکی می‌رسد و می‌گوید‌:

 پسرت چرا بهت سر نمی‌زند؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمی‌کنه؟! و با این حرف، صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند! 

 

👹 این است، سخن گفتن به زبان شیطان.

 

❓در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم؛ چرا نخریدی؟ چرا نداری؟ یه النگو نداری بندازی دستت؟ چطور این زندگی را تحمل می‌کنی؟ یا فلانی را؟

چطور اجازه می‌دهی؟

 

🔥 ممکن است هدفمان صرفاً کسب اطلاع باشد، یا از روی کنجکاوی یا فضولی و... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم!

 

 شر نندازیم تو زندگی مردم... واقعا خیلی چیزا به ما ربطی نداره!

حسین بازدید : 133 دوشنبه 12 فروردین 1398 نظرات (0)

دو فروند جنگنده ی F-18 هورنت عضو تیم نمایش هوایی فرشتگان آبی نیروی دریایی ایالات متحده

حسین بازدید : 129 دوشنبه 12 فروردین 1398 نظرات (0)

نسل دوم یا Second Generation

نسل دوم میگ 21، اصلاحاتی دیگر را برای بهبود برد این هواپیما و همچنین امکان انجام نبرد در هر شرایط آب و هوایی شامل می شد. مخروطی که در ابتدای دماغه میگ 21 قرار گرفته بود، تا اندازه زیادی برای جای دادن نخستین نسل رادارهای هواپیمای فیش بد، بزرگتر شد. چرخ های فرود، به منطور تحمل وزن بیشتر، بزگتر و همچنین از نظر مقاومت نیز به مقدار زیادی تقویت شدند. جالب این جاست که میگ 21 های مدل P، PF، PFM و SPS فاقد توپ دماغه هواپیما بودند. در ابتدا، شرکت مکدانل داگلاس هم در مورد فانتوم دچار همین اشتباه شد و توپی را برای هواپیمای فانتوم به صورت فابریک تعبیه نکرد. این تفکر بر این اساس بود که با توسعه موشک های نزدیک برد هوا به هوا، دیگر نیازی به توپ های دماغه هواپیما نیست. این ایده، در سال های بعد کاملاً رد شد، چنانکه اجباراً روی تمام هواپیماهای نسل بعد، وجود توپ یک امر اجتناب ناپذیر بود. مدل PF هواپیمای میگ 21، از موتورهای نسبتاً قویتری استفاده می کرد و همچنین، با کمک رادار ابتدایی خود، قادر به شلیک موشک گرمایاب AA-2 آتول بود. میگ 21 مدل PFV یک مدل ویژه از هواپیمای فیشبد بود که مخصوصاً برای ویتنام شمالی و مطابق با شرایط آب هوایی همیشه بارانی و مرطوب طراحی شده بود. میگ 21 هایی که تحویل نیروی هوایی هند شدند، قابلیت آن نصب یک توپ را به صورت جدا و در زیر بدنه داشتند. 

حسین بازدید : 3039 دوشنبه 27 دی 1395 نظرات (14)

دو هفته بعد...


داشتم برای جلسه ستاد آماده میشدم... باید ارائه گزارش میدادم... گزارش پرونده ای که خیلی لایه های پنهان داشت و من فقط به صورت گذرا به بعضی از مسائلش در این چند صفحه ای که خوندید اشاره کرده بودم.

ساعت 10 صبح جلسه داشتم... معاون وزیر و نماینده سپاه و سازمان و اداره خودمون هم بودند و قرار بود 10 نفر از کسانی مثل من که پرونده های گوناگون را پیگیری کرده بودند گزارششون را ارائه بدهند...

حسین بازدید : 171 سه شنبه 23 آذر 1395 نظرات (0)

لکلرک را میتوان آمیزه ای از تکنولوژی ، قدرت و سرعت نامید

این تانک به احترام ژنرال ژاک فیلیپ لکلرک ، فرمانده لشکر دوم زرهی فرانسه آزاد در جنگ دوم ، لکلرک نامیده شد . ژنرال لکلرک کسی بود که در سواحل نرماندی پیاده شد و پیشروی نیروهای فرانسه را در فتح پاریس رهبری کرد
حسین بازدید : 165 دوشنبه 22 آذر 1395 نظرات (0)

تانک های روسی علاوه بر اینکه پرنده های  قابل قبولی هستند ، زیر دریایی های خوبی هم هستن🔫😐

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک
     
    لينک هاي ويژه
    لينک هاي معمولي
    لينک هاي ويژه
    لينک هاي معمولي