loading...
مستند داستانی ناب
مشکل

متاسفانه به علت به مشکل خوردن با نویسنده فعلا همه ی داستان ها حذف شده .

حسین بازدید : 247 پنجشنبه 15 فروردین 1398 نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

⛔️پسر نوح⛔️

 

✍️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

 

«فصل اول»

 

قسمت: هشتم

 

قم _ حسینیه ... _ جلسه هماهنگ کننده هیئات مذهبی

 

«... عزیزان! متاسفانه شرایط حساسی شده و مطلعیم که نسبت به بعضی عزیزان و جلسات و محافل اهل بیت حساس شدن. این طبیعت ظلم و ظالمان هست که نذارن شعائر حسینی و فاطمی به گوش مردم برسه.

 

مگر نگفت صادق آل محمد علیه و علی آبائه الطاهرین و اولاده المعصومین السلام که کلام ما را به گوش مردم برسانید و به قول جدّش امیرالمومنین علیه آلاف تحیه و الثناء باید در این راه، جمجه ات را به خدا بسپار! مگه نگفتن این حرفها؟ مگه نگفتن این شعائر؟ مگه نگفتن حضرات معصومین علیهم السلام؟

حالا چرا باید بعضی ها بترسند؟ ما سرمون را میشکنیم و بدن و تن گنهکار خودمون را در غم اهل بیت علیهم السلام زخم و لطمه میدیم و به غل و زنجیر میبندیم، اما دیگران میلرزن! چرا باید بلرزن؟

 

عزیزانم! حفظ کنید. هم خودتون را حفظ کنید و هم معارفی که به ما رسیده را حفظ کنید. در این راه هزینه کنید. خودتون و آبرو و سرمایه های مادی و معنویتون را در این راه هزینه کنید. البته هزینه نیست. بلکه سرمایه گذاری است...

 

اللهم وفّقنا لما تحبّ و ترضی»

 

ایشون بعد از سخنرانیشون کنار منبر نشستند و عمامه را از سر برداشتند و همراه با روضه خوان، داد و بیداد و خودزنی و...

مداح میخوند:

 

[فاطمیم

 

 من سگ کوی بنی هاشمیم

 

هم علی اکبری و قاسمیم

 

درِ خونت گدای دائمیم

 

 فاطمیم

 

مادریم

 

شیر پاک خوردمو حیدریم

 

سرم افتاده پی بی سریم

 

آقایی میکنم از نوکریم ...]

 

در همون هنگام بود که فضا تاریک تر شد و پس از سه چهار دقیقه، یه کم روشن تر شد و دیدیم که تعدادی از حضار که وسط بودند، قلاده هایی را به گردن انداخته و اطراف حسینیه و پشت سر هم میدویدند و بعضیاشون هم عو عو میکردند!

 

در همین لحظه مداح میگفت:

 

[ما سگ حسینیم و خود ارباب

 

بر قلاده ما حک نموده است ...

 

بلند گویم و از گفتن خود دلشادم: عوعو ... عوعو ...

 

دلدارم ... هستی و دلبرم

 

آزادم ... اسیر اکبرم

 

نوکر بی بی رباب و

 

من عبد علی اصغرم

 

مست حسینم و در تب و تابم

 

مجنون زینب و سگ ربابم

 

دار و ندارم فقط حسین

 

صبر و قرارم فقط حسین ...]

 

جلسه بعد از سه ساعت عزاداری تمام شد. اما مطلب جالب توجه این بود که پس از مراسم، عده ای از جمعیت رفتند و کمتر از نصف جمعیت موندند. در بین اون نصف جمعیت، کاغذهایی مثل ژتون تقسیم شد. ظاهرا به هر شهری سه الی چهار ژتون تعلق میگرفت. ما یکی از اون ژتون ها را به دست آوردیم. آدرس و شماره تماس خاصی روش ننوشته بود. پیگیر ماجرا شدیم تا اینکه فهمیدیم به مدت سه چهار روز فرصت دارند که این ژتون ها را به دفاتر و مغازه هایی که از قبل بین خودشون مشخص شده تحویل بدهند و به اصطلاح «رزق فاطمیه» یا «اسباب تعظیم شعائر» را تحویل بگیرند و با خودشون به شهرهاشون ببرند.

 

ولی چیزی که از بلندگو اعلام شد جالبتر بود. اعلام کردند که: «لطفا به خاطر کمبود سهمیه بچه های قم و تهران و شمال کشور و آذری زبان ها، عزیزانی که از استان اصفهان و مناطق جنوبی کشور تشریف آوردند، تقاضامندیم که به دفاتر استان خودشون مراجعه کنند و با تحویل این ژتون ها سهمیه هیئتشون را دریافت کنند. الحمدلله در دفاتر استانیمون هیچ محدودیتی نداریم و اگر کسی هم بیشتر پرچم و لباس و کتیبه بخواد، میتونه سی دی طرح ها را از همون دفاتر تحویل بگیره و با حفظ امانت و مسائل جانبی برای خودشون تکثیر کنند.»

 

در این جا تعدادی از جملات نوشته شده روی اون کتیبه ها و پرچم ها را خدمتتون نقل میکنم:

 

لعن الله قاتلیک یا فاطمه الزهرا : خدا دو قاتل تو را لعنت کند ای فاطمه زهرا

 

لعن الله من کسر ضلعها : خدا لعنت کند کسی که استخوان او را شکست

 

لعن علی عدوک یا علی ... اولی و دومی و سومی

 

اللهم العن الثانی : خدایا دومی را لعنت کن

 

محسن بن علی ... اولین سپر ولایت

 

و ده ها جمله و نمونه دیگه ...

 

خب اینا از مدت ها قبل این کارها را میکردند و ما از دو مطلب بالا خیلی وقا بود که اطلاع کامل داشتیم: یکی همین که دفاتر استانیشون کاملا فعال هست و حتی برای بعضی شهرها مثل اصفهان و نجف آباد و قم و خمینی شهر و شیراز و بعضی از شهرهای جنوبی و... بخصوص تصاویر عکس علما با تفکرات این مدلی را هم چاپ و پخش میکنند. یکی هم کار شبکه ای و خوشه ای.

 

اما اون چیزی که مربوط به پرونده من و داوود میشد و باید سر و تهش را روشن میکردیم، این چیزا نبود. به خاطر همین، باید از این هیاهوها و شلوغ بازارها عبور میکردیم و به اصل ماجرا میپرداختیم. اما چاره ای نبود و باید آمار این مجالس را به صورت آنلاین داشته باشیم.

 

بگذریم...

 

و اما آسید رضای پرونده ما ...

 

ادامه دارد...

 

#حدادپور_جهرمی

#دلنوشته_های_یک_طلبه 

 

@mohamadrezahadadpour

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک
     
    لينک هاي ويژه
    لينک هاي معمولي
    لينک هاي ويژه
    لينک هاي معمولي